مقالات گیمینگ, وبلاگ

داستان کامل بازی The Last of Us Part I

بیایید یه سفر بریم به دنیای The Last of Us Part I، یه شاهکار اکشن-ماجراجویی با چاشنی ترس و بقا که سال 2013 توسط ناتی داگ برای پلی‌استیشن 3 منتشر شد. این بازی، که یکی از پرفروش‌ترین عناوین پلی‌استیشن 3 با بیش از 1.3 میلیون نسخه فروش تو هفته اول و 17 میلیون نسخه تا سال 2018 بود، قلب گیمرها رو با داستان عمیق و شخصیت‌پردازی قویش تسخیر کرد.

داستان جوئل و الی، دو بازمانده تو یه دنیای پساآخرالزمانی که قارچ کوردسپس (آلودگی مغزی سرچماقی‌ها یا CBI) تمدن رو نابود کرده، پر از لحظه‌های احساسی و تصمیم‌های سخته. بازی با گیم‌پلی جذاب، گرافیک خیره‌کننده، و داستانی که برنده جوایز متعددی مثل جایزه بفتا و D.I.C.E شد، به یکی از مهم‌ترین آثار نسل هفتم گیمینگ تبدیل شد. 

داستان از 26 سپتامبر 2013 تو شهر آستین تگزاس شروع می‌شه. جوئل میلر، یه پدر تنها، با دختر 12 سالش، سارا، زندگی آرومی داره. شب تولد جوئل، سارا یه ساعت مچی شکسته رو تعمیر می‌کنه و بهش هدیه می‌ده. این ساعت، که بعداً نماد پیوند عمیق جوئل با سارا می‌شه، یه یادگار پرمعناست. اما این آرامش دوام زیادی نداره. اخبار عجیبی درباره یه عفونت مغزی کوردسپس پخش می‌شه. این قارچ، که از محصولات آلوده تو جنوب آمریکا اومده، آدما رو به موجودات وحشی و زامبی‌مانند تبدیل می‌کنه. روزنامه محلی تگزاس هرالد همون روز تیتر می‌زنه: «300 درصد افزایش بستری تو بیمارستان‌ها به خاطر یه عفونت مرموز» و هشدار می‌ده که محصولات کشاورزی آلوده باید جمع‌آوری بشن.

همه‌چیز خیلی سریع به هم می‌ریزه. شهر پر از هرج‌ومرج می‌شه؛ آدما به هم حمله می‌کنن، خیابونا پر از آتیش و دوده. جوئل، سارا و تامی، برادر جوئل، سعی می‌کنن با کامیون از شهر فرار کنن. تو این آشوب، یه سرباز که دستور شلیک داره، به اشتباه به سمتشون تیراندازی می‌کنه. سارا زخمی می‌شه و تو بغل جوئل جون می‌ده. این لحظه، یکی از تلخ‌ترین صحنه‌های بازیه. این فاجعه، جوئل رو به یه آدم سرد و شکسته تبدیل می‌کنه که بعداً تو داستان می‌بینیمش.

این شروع تلخ، زمینه‌ساز ماجراجویی جوئله که 20 سال بعد با یه ماموریت جدید ادامه پیدا می‌کنه. تو بخش‌های بعدی، می‌بینید که چطور این مرد شکسته با یه دختر جوون به اسم الی آشنا می‌شه و زندگیش برای همیشه عوض می‌شه.

تابستان

20 سال بعد از فاجعه سال 2013، تو دنیای The Last of Us، تمدن تقریباً نابود شده. سال 2033، بازمانده‌ها تو مناطق قرنطینه تحت کنترل دولت نظامی فدرا (FEDRA) زندگی می‌کنن. جوئل میلر حالا یه قاچاقچی تو منطقه قرنطینه بوستونه. با شریکش، تس، که زنی باهوش و قویه، تو بازار سیاه مواد غذایی و اسلحه معامله می‌کنن. زندگی تو بوستون پر از خطره؛ سربازای فدرا و موجودات آلوده به عفونت مغزی کوردسپس (CBI) همه‌جا پرن.

داستان کامل بازی The Last of Us Part I

جوئل و تس دنبال رابرت، یه قاچاقچی دیگه، می‌گردن که معامله اسلحه باهاشون کرده ولی سرشون کلاه گذاشته. رابرت قول داده بود در ازای منابع، یه محموله اسلحه بهشون بده، ولی به جاش اسلحه‌ها رو فروخته و غیبش زده. وقتی پیداش می‌کنن، رابرت سعی می‌کنه با چند تا از افرادش جلوی جوئل و تس وایسه، ولی حریفشون نمی‌شه. تو یه درگیری سریع تو اسکله بوستون، تس رابرت رو می‌کشه. اما اسلحه‌هایی که دنبالش بودن غیبشون زده و حالا جوئل و تس دست خالی‌ان.

همین موقع، مارلین، رهبر گروه فایرفلایز، پیداش می‌شه. فایرفلایز یه گروه مقاومتن که علیه فدرا می‌جنگن و دنبال درمانی برای کوردسپس می‌گردن. مارلین یه پیشنهاد می‌ده: یه دختر 14 ساله به اسم الی رو به یه پایگاه فایرفلایز برسونن و در ازاش یه محموله بزرگ اسلحه بگیرن. جوئل که بدبین و خسته‌ست، اولش مقاومت می‌کنه، ولی تس، که حس می‌کنه این معامله می‌تونه زندگی‌شونو عوض کنه، راضیش می‌کنه.

الی یه دختر جوونه با روحیه‌ای جسور و شوخ‌طبع. جوئل و تس بعدها می‌فهمن که الی یه راز بزرگ داره: اون به عفونت کوردسپس مبتلا شده. فایرفلایز باور دارن که خون الی می‌تونه کلید ساخت واکسن باشه.چون جای زخم گازگرفتگی رو دست الی رو نشون می‌ده که چند هفته‌ست اونجاست، ولی برخلاف بقیه که تو چند ساعت به موجودات وحشی تبدیل می‌شن، الی هیچ علائمی از عفونت نداره.جوئل و تس قبول می‌کنن الی رو از بوستون خارج کنن و به پایگاه فایرفلایز برسونن.

اما فرار از بوستون کار ساده‌ای نیست. سربازای فدرا و موجودات آلوده، مثل رانرها و کلیکر ها، تو خیابونا پرن. تو یه درگیری خطرناک، تس زخمی می‌شه و معلوم می‌شه به کوردسپس آلوده شده. تس، که می‌دونه وقت زیادی نداره، خودشو فدا می‌کنه تا جوئل و الی بتونن از دست سربازا فرار کنن. این لحظه نشون می‌ده که تس چقدر برای جوئل مهم بوده و حالا جوئل باید تنهایی از الی مراقبت کنه. رابطه جوئل و الی تو این بخش پر از تنشه؛ جوئل که هنوز غم از دست دادن سارا رو داره، نمی‌خواد به الی نزدیک بشه، ولی جرأت و شوخ‌طبعی الی کم‌کم راهشو به دل جوئل باز می‌کنه. این بخش، شروع ماجراجویی بزرگ جوئل و الیه که قراره پر از خطر و لحظه‌های عمیق باشه. 

پاییز

بعد از فرار از بوستون، جوئل و الی وارد یه سفر طولانی می‌شن تا به پایگاه فایرفلایز برسن. تو فصل پاییز، این دو نفر با چالش‌های جدیدی روبه‌رو می‌شن، از موجودات آلوده گرفته تا شکارچی‌های بی‌رحم. رابطه‌شون هم کم‌کم از بی‌اعتمادی به یه پیوند عمیق‌تر تغییر می‌کنه.

داستان کامل بازی The Last of Us Part I

اولین مقصدشون شهر لینکلنه، جایی که جوئل امیدواره بتونه بیل، یه قاچاقچی قدیمی و بداخلاق، رو پیدا کنه. بیل یه بدهکاری به جوئل داره و شاید بتونه یه ماشین برای ادامه سفر بهشون بده. وقتی به شهر می‌رسن، با شهری پر از تله‌های دست‌ساز بیل و موجودات آلوده روبه‌رو می‌شن. بیل، که تنها و بدبین زندگی می‌کنه، اولش از دیدن الی خوشش نمیاد، ولی به خاطر بدهکاریش به جوئل، قبول می‌کنه کمک کنه. تو یه گاراژ قدیمی، بیل یه وانت رو تعمیر می‌کنه، ولی تو همون موقع، یه گروه بزرگ آلوده‌ها حمله می‌کنن.

جوئل و الی با کمک بیل به سختی فرار می‌کنن و وانت رو می‌گیرن، ولی این ماجرا نشون می‌ده که حتی آدمای منزوی مثل بیل تو این دنیا نمی‌تونن کاملاً تنها بمونن.بعد از لینکلن، جوئل و الی به پیتسبورگ می‌رسن، شهری که دیگه تحت کنترل فدرا نیست و شکارچی‌ها، یه گروه قانون‌شکن و خشن، اونجا رو اداره می‌کنن. تو پیتسبورگ، با دو برادر به اسم‌های هنری و سم آشنا می‌شن. هنری یه مرد بالغه که از برادر کوچیکش، سم، که تقریباً هم‌سن الیه، مراقبت می‌کنه. این چهار نفر با هم متحد می‌شن تا از دست شکارچی‌ها و آلوده‌ها فرار کنن.

تو یه صحنه پرتنش تو فاضلاب‌های شهر، جوئل و الی با هنری و سم همکاری می‌کنن تا از یه کمین خطرناک جون سالم به در ببرن. تو این بخش، الی و سم به هم نزدیک می‌شن و یه جور دوستی بچگانه بینشون شکل می‌گیره. مثلاً، وقتی سم از الی درباره ترس‌هاش می‌پرسه، الی با شوخ‌طبعی جواب می‌ده که از عقرب می‌ترسه، نه از زامبی‌ها.

اما این دوستی دوام زیادی نداره. تو یه درگیری تو حومه شهر، سم زخمی می‌شه و معلوم می‌شه که به کوردسپس آلوده شده. هنری، که نمی‌تونه تحمل کنه برادرش به یه موجود وحشی تبدیل بشه، تو یه لحظه غم‌انگیز مجبور می‌شه سم رو بکشه و بعد خودشو. این اتفاق برای الی خیلی سنگینه، چون تازه داشت به سم عادت می‌کرد. برای جوئل هم این لحظه یه یادآوری تلخه از گذشته خودش. این ماجرا باعث می‌شه جوئل و الی به هم نزدیک‌تر بشن؛ جوئل کم‌کم حس می‌کنه که الی داره جای خالی سارا رو پر می‌کنه، هرچند هنوز نمی‌خواد اینو قبول کنه.

 پاییز با امید به پیدا کردن فایرفلایز تموم می‌شه، ولی هنوز راه زیادی تا مقصد مونده.

زمستان

تو فصل زمستان، داستان یه چرخش بزرگ داره. تا حالا جوئل بود که از الی مراقبت می‌کرد، ولی حالا جای این دو نفر عوض می‌شه. جوئل به شدت زخمیه و الی، با اون روحیه جسورش، باید تنهایی از پس خودش و جوئل بربیاد. این بخش پر از لحظه‌های پرتنش و احساسیه که نشون می‌ده الی چقدر قویه.

داستان کامل بازی The Last of Us Part I

بعد از ماجراهای پیتسبورگ، جوئل و الی به یه منطقه کوهستانی تو کلرادو می‌رسن، جایی که قراره با فایرفلایز ملاقات کنن. اما وقتی به دانشگاه کلرادو شرقی می‌رسن، می‌فهمن پایگاه فایرفلایز خالیه و گروه به سالت لیک سیتی منتقل شده. تو همین حین، یه گروه غارتگر بهشون حمله می‌کنه. جوئل تو درگیری زخمی می‌شه؛ یه تیکه فلز تو شکمش فرو می‌ره و به زور جون سالم به در می‌بره. حالا الی، که فقط 14 سالشه، باید جوئل رو که بیهوشه به یه جای امن ببره. اون جوئل رو به یه زیرزمین متروکه می‌رسونه و سعی می‌کنه با وسایل ابتدایی زخمش رو درمان کنه.

تو این بخش، داستان از زاویه دید الی روایت می‌شه. الی برای پیدا کردن غذا و دارو مجبوره تنهایی تو برف و سرما بگرده. تو یکی از گشت‌هاش، با دیوید و جیمز، دو نفر از یه گروه بازمانده، آشنا می‌شه. دیوید، که اولش مهربون و کمک‌رسان به نظر می‌رسه، یه مرد میانساله که رهبر گروهشه. اون به الی دارو می‌ده تا جوئل رو نجات بده، ولی معلوم می‌شه که گروه دیوید یه راز تاریک دارن: اونا آدم‌خوارن. تو یه دیالوگ پرتنش، دیوید به الی می‌گه: «تو این دنیا، یا باید شکارچی باشی یا شکار.» این حرف نشون می‌ده که دیوید یه تهدید پیچیده‌ست، نه فقط یه دشمن ساده.

الی وقتی می‌فهمه دیوید و گروهش دنبالش هستن، باید از خودش و جوئل دفاع کنه. تو یه درگیری نفس‌گیر تو یه رستوران متروکه، الی با چاقو و زیرکی خودش دیوید رو شکست می‌ده. این لحظه، که الی با خشم و ترس به دیوید حمله می‌کنه، نشون می‌ده که چقدر تو این سفر بزرگ شده. وقتی جوئل بالاخره به هوش میاد، الی رو تو بغلش می‌گیره و آروم می‌کنه، انگار برای اولین بار واقعاً حس پدرانه‌اش به الی رو نشون می‌ده.

زمستان با این لحظه احساسی تموم می‌شه، جایی که جوئل و الی به هم نزدیک‌تر از همیشه‌ان. حالا که جوئل حالش بهتره، آماده‌ان که به سمت سالت لیک سیتی و فایرفلایز حرکت کنن. 

بهار

تو فصل بهار، جوئل و الی بعد از ماه‌ها سفر پرخطر بالاخره به سالت لیک سیتی می‌رسن. این شهر، مقصد نهاییشونه، جایی که قراره فایرفلایز رو پیدا کنن و الی رو برای پیدا کردن درمان عفونت مغزی کوردسپس تحویل بدن. اما این بخش پر از تصمیم‌های سخت و لحظه‌های احساسیه که مسیر داستان رو برای همیشه عوض می‌کنه.

داستان کامل بازی The Last of Us Part I

جوئل و الی بعد از ماجراهای کلرادو وارد سالت لیک سیتی می‌شن، شهری که هنوز یه سری از موجودات آلوده توش پرسه می‌زنن. تو یه صحنه به‌یادموندنی، اونا با یه گله زرافه روبه‌رو می‌شن که تو خرابه‌های شهر دارن می‌چرن. الی، که تا حالا همچین چیزی ندیده، با شگفتی به زرافه‌ها نگاه می‌کنه و جوئل هم یه لبخند نادر رو صورتش میاد. این لحظه، یه نفس راحت تو سفر پرتنششونه و نشون می‌ده که رابطه‌شون حالا عمیق‌تر از همیشه‌ست. جوئل حتی به الی پیشنهاد می‌ده که برگردن و به جکسون پناه ببرن، ولی الی مصممه که سفرشون رو تموم کنن.

وقتی به بیمارستان سنت مری، پایگاه فایرفلایز، می‌رسن، همه‌چیز عوض می‌شه. مارلین، رهبر فایرفلایز، توضیح می‌ده که برای ساخت واکسن، باید یه عمل جراحی روی مغز الی انجام بشه، ولی این عمل کشنده‌ست و الی زنده نمی‌مونه. جوئل، که حالا الی رو مثل دختر خودش می‌بینه، نمی‌تونه اینو قبول کنه. مارلین بهش می‌گه: «این شانس ماست برای نجات بشریت.» اما برای جوئل، نجات الی از هر چیزی مهم‌تره.

تو یه تصمیم سرنوشت‌ساز، جوئل علیه فایرفلایز می‌جنگه. اون با عبور از نگهبانای بیمارستان، به اتاق عمل می‌رسه و الی بیهوش رو نجات می‌ده. تو پارکینگ بیمارستان، مارلین سعی می‌کنه جلوی جوئل رو بگیره و می‌گه: «تو نمی‌تونی این حقیقت رو ازش قایم کنی. اون بالاخره می‌فهمه.» اما جوئل، که نمی‌خواد الی رو از دست بده، مارلین رو می‌کشه و با الی فرار می‌کنه. وقتی الی تو ماشین به هوش میاد، جوئل بهش دروغ می‌گه و می‌گه فایرفلایز نمی‌تونستن واکسن درست کنن و الی دیگه لازم نیست نگران باشه.

این بخش نشون می‌ده که جوئل چطور بین نجات بشریت و نجات الی، دومی رو انتخاب می‌کنه. رابطه‌شون حالا به یه پیوند پدرانه-دختری عمیق تبدیل شده، ولی دروغ جوئل یه سایه رو آینده‌شون می‌ندازه. 

تو بخش پایانی The Last of Us Part I، جوئل و الی بالاخره به جکسون، یه شهرک امن تو وایومینگ، می‌رسن. این‌جا جاییه که تامی، برادر جوئل، و همسرش ماریا با یه گروه بازمانده زندگی می‌کنن. جکسون یه جور بهشت تو دنیای آخرالزمانیه: برق دارن، غذا کشت می‌کنن، و حتی بچه‌ها تو خیابون بازی می‌کنن. برای جوئل و الی، که ماه‌ها با موجودات آلوده و غارتگرها جنگیدن، این‌جا مثل یه رویاست.

وقتی جوئل و الی تو مسیر پیاده‌روی به سمت جکسونن، الی هنوز تو فکر اتفاقای سالت لیک سیتیه. اون از جوئل درباره فایرفلایز می‌پرسه و می‌خواد مطمئن بشه که جوئل داره حقیقت رو می‌گه. تو یه لحظه پراحساس، الی می‌گه: «از وقتی تو مال بوستون بودیم، من خیلیا رو از دست دادم. رایلی، تس، سم… قسم بخور که هر چی درباره فایرفلایز گفتی راسته.» جوئل، که نمی‌خواد حقیقت (کشتن مارلین و خراب کردن شانس واکسن) رو بگه، با اطمینان قسم می‌خوره: «قسم می‌خورم.» الی بعد از یه مکث طولانی، فقط می‌گه: «باشه.» ولی نگاهش پر از تردیده. ا

ین لحظه آخر بازی، که پر از احساسات پیچیده‌ست، نشون می‌ده که رابطه جوئل و الی حالا عمیق‌تر از همیشه‌ست، ولی دروغ جوئل یه شکاف بینشون ایجاد کرده.تو جکسون، جوئل و الی با تامی و ماریا ملاقات می‌کنن. تامی به جوئل یه خونه تو شهرک پیشنهاد می‌ده، و الی برای اولین بار حس می‌کنه شاید بتونه یه زندگی معمولی داشته باشه. اما اون تردید تو نگاه الی نشون می‌ده که داستانشون هنوز تموم نشده. بازی با این پایان باز تموم می‌شه، جایی که جوئل انتخاب کرده الی رو به هر قیمتی نجات بده، ولی این انتخاب قراره تو The Last of Us Part II عواقب سنگینی داشته باشه.

تحلیل فصل اول سریال The Last of Us

تو سال 2023، شبکه HBO تصمیم گرفت یه سریال از روی شاهکار ناتی داگ، The Last of Us، بسازه. این سریال که با همکاری نیل دراکمن (خالق بازی) و کریگ مازن ساخته شد، تو 9 اپیزود داستان جوئل (پدرو پاسکال) و الی (بلا رامزی) رو تو یه دنیای آخرالزمانی روایت می‌کنه. فصل اول تقریباً کل داستان بازی اصلی و بسته الحاقی Left Behind رو پوشش می‌ده، ولی با یه سری تغییرات هوشمندانه که هم طرفدارای بازی رو راضی کرد و هم مخاطبای جدید رو جذب کرد. اینجا تفاوت‌ها، حاشیه‌ها، نکات مثبت و منفی سریال بررسی میکنیم.

تحلیل فصل اول سریال The Last of Us

تفاوت‌های کلیدی با بازی:

  • تایم‌لاین: تو بازی، داستان از 2013 شروع می‌شه و 20 سال بعد به 2033 می‌رسه. سریال اما سال 2003 رو برای شروع فاجعه انتخاب کرد و با پرش 20 ساله به 2023، سال پخش سریال، رسید. این تغییر باعث شد حس معاصربودن داستان قوی‌تر بشه.
  • رابطه جوئل و تس: تو بازی، تس و جوئل بیشتر شریک کاری بودن، ولی سریال یه رابطه عاشقانه‌تر بهشون داد. مثلاً تو اپیزود دوم، صحنه‌ای که تس تو تخت جوئل می‌ره، حس انسانی‌تری به جوئل اضافه کرد.
  • داستان بیل و فرانک: تو بازی، بیل و فرانک فقط یه اشاره کوتاه دارن و رابطه‌شون پرتنشه. اما اپیزود سوم سریال، یه داستان عاشقانه کامل از زندگی و مرگ این دو نفر نشون داد که از نظر احساسی خیلی تاثیرگذار بود.
  • مکانیزم عفونت: تو بازی، هاگ‌های کوردسپس از طریق هوا پخش می‌شن، ولی سریال اینو حذف کرد و به جاش رشته‌های قارچی (tendrils) برای انتقال عفونت استفاده شد. مثلاً تو اپیزود دوم، تس با یه بوسه از یه موجود آلوده، عفونت می‌گیره که حس ترسناک‌تری به صحنه داد.
  • الی و رایلی: اپیزود هفتم، که از Left Behind اقتباس شده، رابطه عاشقانه الی و رایلی رو با جزئیات بیشتری نشون داد. بوسه این دو نفر و حس و حال جوونانه‌شون تو سریال پررنگ‌تر از بازی بود.
  • پایان و دروغ جوئل: پایان سریال خیلی به بازی وفاداره، ولی تردید الی تو نگاه بلا رامزی پررنگ‌تر نشون داده شد. یه پایان جایگزین که روی چهره جوئل زوم می‌کرد هم فیلم‌برداری شد، ولی HBO نسخه نزدیک به بازی رو نگه داشت.

حاشیه‌ها:

  • انتخاب بلا رامزی: انتخاب بلا رامزی برای نقش الی باعث بحث شد، چون خیلیا فکر می‌کردن از نظر ظاهری به الی بازی (که شبیه اشلی جانسون بود) شباهت نداره. ولی بازی احساسی و قوی بلا این انتقادات رو کمرنگ کرد.
  • اپیزود بیل و فرانک: اپیزود سوم به خاطر تمرکز روی رابطه همجنس‌گرایانه بیل و فرانک و کم بودن اکشن، از طرف یه عده طرفدارای بازی که انتظار گیم‌پلی‌محور داشتن، انتقاد گرفت. ولی منتقدا این اپیزود رو به خاطر داستان عاشقانه‌اش ستایش کردن.
  • تصمیم جوئل: مثل بازی، تصمیم جوئل برای کشتن فایرفلایز و دروغ گفتن به الی بحث‌برانگیز بود. بعضی‌ها حس کردن سریال باید خودخواهی جوئل رو بیشتر باز می‌کرد، ولی عده‌ای دیگه این ابهام رو نقطه قوت داستان دونستن.
  • کمبود اکشن: بعضی طرفدارا از ریتم کند اپیزودهای سوم و ششم، که بیشتر روی احساسات تمرکز داشتن، ناراضی بودن و حس کردن سریال از حس ماجراجویی بازی فاصله گرفته.

نکات مثبت:

  • وفاداری به بازی: سریال حس و حال بازی رو با دیالوگ‌های آشنا (مثل صحنه زرافه‌ها) و فضای آخرالزمانی حفظ کرد و تونست داستان اصلی رو به خوبی منتقل کنه.
  • بازیگری: پدرو پاسکال جوئل رو هم سخت‌جان و هم شکننده نشون داد، و بلا رامزی روحیه جسور و آسیب‌پذیر الی رو عالی بازی کرد. شیمی این دو نفر یکی از نقاط قوت سریال بود.
  • موسیقی و جلوه‌های بصری: موسیقی گوستاوو سانتائولا، که از بازی اومده بود، حس غم و امید رو تقویت کرد. شهرهای مخروبه و موجودات آلوده با جلوه‌های بصری فوق‌العاده، خیلی واقعی بودن.
  • داستان‌های فرعی: اضافه کردن داستان بیل و فرانک و گسترش رابطه الی و رایلی، دنیای بازی رو غنی‌تر کرد و به شخصیت‌ها عمق بیشتری داد.
  • استقبال و جوایز: سریال 24 نامزدی امی گرفت و 8 جایزه برد، از جمله برای بازی نیک آفرمن (بیل). همچنین تو جوایز SAG و Critics’ Choice تحسین شد.

نکات منفی:

  • ریتم کند: اپیزودهای سوم و ششم برای بعضی‌ها زیادی کند بودن، چون به جای اکشن روی داستان‌های احساسی تمرکز کردن.
  • حذف گیم‌پلی: بعضی صحنه‌های پنهان‌کاری و اکشن بازی (مثل بخش‌های بیمارستان) ساده‌تر شدن یا حذف شدن که برای طرفدارای بازی ناامیدکننده بود.
  • انتظارات بالا: چون سریال خیلی به بازی وفادار بود، بعضی‌ها حس کردن خلاقیت کمتری تو روایت داره و کاش تغییرات بیشتری می‌داشت.
  • کمبود موجودات آلوده: موجودات آلوده تو سریال کمتر از بازی دیده شدن، که حس خطر مداوم دنیای بازی رو یه کم کمرنگ کرد.

فصل اول The Last of Us یه اقتباس درخشان بود که تونست روح بازی رو حفظ کنه و همزمان با تغییرات هوشمندانه‌ای مثل داستان بیل و فرانک، مخاطبای جدید رو هم جذب کنه. بازیگری قوی، موسیقی، و جلوه‌های بصری سریال رو به یه اثر به‌یادموندنی تبدیل کرد، هرچند ریتم کند بعضی اپیزودها و حذف بعضی جزییات گیم‌پلی برای طرفدارای سرسخت بازی یه کم ناامیدکننده بود.این فصل راه رو برای فصل دوم، که از 13 آوریل 2025 پخش شد و بخشی از داستان The Last of Us Part II رو با تمرکز بر انتقام و روابط شکننده روایت می‌کنه، باز کرد.

شخصیت‌ ها

  • جوئل میلر (Joel Miller): قهرمان اصلی داستان، پدری تنها که پس از فاجعه مرگ دخترش، سارا، به قاچاقچی‌ای سرد و سخت‌جان در دنیای پساآخرالزمانی تبدیل می‌شه. ماموریتش برای محافظت از الی، زندگی‌اش رو تغییر می‌ده.
  • الی ویلیامز (Ellie Williams): دختر 14 ساله‌ای جسور و شوخ‌طبع که به دلیل عفونت کوردسپس نقش کلیدی تو داستان داره.
  • سارا میلر (Sarah Miller): دختر 12 ساله جوئل که در شروع فاجعه کوردسپس به شکل غم‌انگیزی کشته می‌شه. 
  • تس (Tess): شریک کاری و دوست نزدیک جوئل در بوستون، زنی باهوش و قویه که برای محافظت از جوئل و الی خودش رو فدا می‌کنه.
  • تامی میلر (Tommy Miller): برادر جوئل، مردی مهربون که بعد از فاجعه به گروهی از بازمانده‌ها در جکسون ملحق می‌شه و نقش مهمی در پایان داستان داره.
  • ماریا (Maria): همسر تامی و یکی از رهبران شهرک امن جکسون با شخصیتی قوی و حمایتگر.
  • مارلین (Marlene): رهبر گروه فایرفلایز، زنی مصمم که به دنبال درمان کوردسپس از طریق الی هست. 
  • بیل (Bill): قاچاقچی در شهر لینکلن که به جوئل برای ادامه سفر کمک می‌کنه.
  • فرانک (Frank): شریک سابق بیل که در بازی فقط به‌صورت اشاره‌ای حضور داره و رابطه پرتنشی با بیل داشته.
  • هنری (Henry): بازمانده‌ای در پیتسبورگ که از برادر کوچکش، سم، مراقبت می‌کنه.
  • سم (Sam): برادر کوچکتر هنری، پسری هم‌سن الی که دوستی کوتاهی با الی شکل می‌ده.
  • دیوید (David): رهبر گروه آدم‌خوارها در کلرادو، شخصیتی خطرناک و پیچیده که ابتدا مهربون به نظر می‌رسه، اما تهدید بزرگی برای الیه.
  • جیمز (James): دستیار دیوید در گروه آدم‌خوارها که نقش کمی داره، اما در ماجراجویی‌های الی در زمستان حضور داره.
  • رابرت (Robert): قاچاقچی خائن در بوستون که با کلاه گذاشتن سر جوئل و تس، باعث شروع ماجرا با فایرفلایز می‌شه.
  • رایلی ابل (Riley Abel): دوست صمیمی و عشق اول الی که در بسته الحاقی Left Behind دیده می‌شه.

کلام آخر

The Last of Us، چه تو دنیای بازی و چه تو سریال HBO، یه سفر عمیقه که قلب و روح آدم رو به چالش می‌کشه. از دل شهرهای مخروبه و رویارویی با موجودات آلوده تا لحظه‌های آروم و احساسی مثل صحنه زرافه‌ها، این داستان درباره پیدا کردن نور تو تاریکیه. جوئل و الی، با همه سختی‌ها و انتخاب‌های دردناکشون، نشون می‌دن که حتی تو بدترین روزای دنیا، پیوندهای انسانی و امید می‌تونن زنده بمونن.

این اثر نه‌فقط یه ماجراجویی آخرالزمانیه، بلکه یه یادآوریه که گاهی برای چیزی که بهش باور داریم، باید هزینه سنگینی بدیم. ممنون از اینکه تا اینجا با مجله اورجیلند همراه بودید. آرزو می‌کنیم همیشه تو زندگی‌ دلیلی برای امید و مقاومت پیدا کنین، حتی وقتی دنیا انگار داره فرو می‌ریزه!

دیدگاهتان را بنویسید